بلال یک شب پیامبر را در خواب می بیند و می گوید این بی مهری چه بی مهر ای است که به من می کنی (این چه ستمی است که می کنی) به چع علتی چرا به زیارت ما نیامده ای .
بلال وقتی به سر قبر پیامبر آمد بسیار گریه کرد و تمرق کرد.(تمرق:قلتیدن درون خاک)
بلال وقتی ازان می گفت وقتی به اشهدان محمد رسول (ص) می رسید همه زن های مدینه از خانه بیرون آمدند و گریه کردند که می گویند مدینه همچون گریه را به خود ندیده بود.
جعفر (ع) دست های مبارکش در جبهه جدا شد و پیامبر گفت خدا در بهشت به او دو بال می دهند وقتی جعفر (ع) و اصحابش شهید می شوند پیامبر بر من وارد شد (آمد منزل ما) خمیر آمده بچه ها را شسته بودم به امیر آمدن بابا (جعفر) پیامبر آمد و گفت بچه های جعفر را به پیش من بیار پیامبر بچه ها را بو می کرد و اشک از دیدگانش جاری شد یا رسول الله چه اتفاقی افتاد که گریه می کنی پیامبر اکرم(ص) فرمود همین امروز به شهادت رسیدند.